شايد اين مرد-محمد حسن نظر نژاد- در ميان همه كساني كه جنگ هشت ساله را تجربه كردند يك استثنا باشد. او براي اولين بار سال ۱۳۵۸ به كردستان رفت تا آتشي كه دست غريبه ها آن را روشن كرده بود، خاموش كند. هفده سال بعد يعني در سال ۱۳۷۵ براي آخرين بار به كردستان رفت تا آغاز وپايان دفتر زندگي اش در كوه ها و قله ها نوشته شود.
…
اين كتاب با مصاحبه: سيد حسن بيضائي و تدوين مصطفي رحيمي به چاپ رسيده است. اين كتاب شامل ۱۸ بخش مختلف است كه هر كدام بخشي از زندگي شهيد بزرگوار را بازگو ميكند.
در اين كتاب ميخوانيم
خمپارهي ۱۲۰ داشتيم. ده بيست گلوله زد و آتش آن ها ساكت شد. دكتر چمران از اين كه خمپاره ها به هلي كوپتر اصابت كنند، نگران بود. با ساكت شدن آتش، تخم مرغ آب پز را توي دهانم گذاشتم و با انگشت فشار دادم كه پايين برود.چمران خنده اش گرفت و گفت: ميجويديد بهتر نبود؟!
گفتم: اين طوري زود هضم نميشود. ممكن است تا دوسه روز ديگر غذا گيرم نيايد.
گفت: تو بنا داري تا دوسه روز ديگر غذا نخوري؟ اگر اين بچه ها تا دوسه روز ديگر چيزي نخورند، ميميرند.
اطلاعات
مصاحبه | سيد حسن بيضايي |
تدوين | مصطفي رحيمي |
انتشارات | سوره مهر وابسته به حوزه هنر |
اولين چاپ | ۱۳۸۸ |
موضوع | ورزشكاران معلول- ايران- سرگذشت نامه |
شابك ISBN | ۹۷۸-۹۶۴-۵۰۶-۱۴۸-۵ |