سابقه صلح در قرآن
تاريخ اسلام بيانگر اين است كه صلح راهبردي طبيعي در برهه هايي از زمان بوده و تنها اختصاص به زمان امام حسن(ع) ندارد. رفتار مسالمت آميز پيغمبر(ص) با مشركان در سال هاي اول بعثت در مكه، آن هم در زير فشار سنگين مشركان از جمله اين موارد است. صلح حديبيه كه در سال ششم هجرت بسته شد، نمونه ديگري از اين مدعاست؛ پيماني كه در آن قرار شد تا ده سال ميان مسلمانان و قريش جنگي نباشد. و تعرضي به اموال و جان هاي يك ديگر نكنند. امير مؤمنان علي(ع) نيز پس از جريان غصب خلافت خويش دست به جنگ نزدند و تا ۲۵ سال از حق مسلم خود گذشتند و حتي در جواب معترضان به سكوت ايشان فرمودند:«والله لَأسلمنَ ما سلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جور الا علي خاصه؛«۱» مادامي كه ستم بر شخص من است ولي كار مسلمين بر مدار خود ميچرخد … من تسليمم و مخالفتي نميكنم.»
بررسي شرايط زماني امام حسن(ع)
خلافت حضرت مقارن با حكومت معاويه در شام بود. طاغي معترضي كه در زمان حكومت اميرمؤمنان(ع) قيام كرد و با ادعاي خون خواهي از عثمان، علَم مخالفت با آن حضرت را برداشت و زمان امام حسن(ع) نيز سياست صلح را در پيش گرفت. به لحاظ جبههي داخلي جامعهي اسلامي آن زمان از جبههي نيرومند و متشكلي برخوردار نبود تا امام بتواند در رويارويي با معاويه از نيروي آن استفاده كند. اوضاع خارجي جهان اسلام نيز به گونهاي بود كه جنگ داخلي سودي به حال آن نداشت، زيرا امپراتوري شرقي به خاطر ضربات سهمگيني كه از اسلام خورده بود، منتظر فرصتي براي تلافي بود. در نتيجهاين جنگ داخلي ميتوانست اين فرصت را براي آنان قراهم آورد.«۲»
دلايل صلح
۱. عدم اطاعت پذيري مردم از امام
عدم استقبال مردم از حضور در اردوگاه امام حسن(ع) نشانهي بزررگي بر اين مدعاست. امام پس از مطلع شدن از حركت لشكر معاويه به سمت كوفه، خطبه اي براي مردم خواندند و آن ها را به جهاد در راه خدا و ايستادگي در برابر معاويه دعوت نمودند. اما پس از پايان خطبه، هيچ كس سخنان آن حضرت را تأييد نكرد و پس از تلاش هاي عدهاي از ياران حضرت، تنها گروهي اندك حاضر به همراهي ايشان شدند«۳»
۲. پيمان شكني مردم
مردم كوفه، وفادار و قابل اعتماد نبودند. براي نمونه، خيانت عدهاي از رؤساي قبايل و وابستگانبه خاندان هاي بزرگ كوفه به امام را ميتوان بيان كرد كه آن ها به معاويه نامه هايي فرستادند و او را تأييد كردند و حمايت خود را از او و جكومتش اعلام داشتند و اورا به حركت به سوي عراق تشويق كردند. حتي به معاويه تضمين دادند كه در صورت نزديك شدن به عراق امام حسن(ع) را تسليم وي كنند يا ايشان را ترور نمايند. معاويه اين نامه ها را براي امام فرستاد و به حضرت پيغام داد كه با وجود چنين افرادي چگونه حاضر جنگ با او شده است.اينجاست كه امام در پاسخ يكي از شيعيان خود پرسيده بود: چرا از جنگ دست كشيدي؟ فرمودند: سوگند به خدا اگر با معاويه جنگ مي كردم، مردم مرا به او تسليم ميكردند.«۴»
۳. خيانت سرداران
دل دادن به دنيا آسيبي بود كه حتي گريبان سرداران سپاه امام را نيز گرفته بود. عبيدالله بن عباس فرماندهي بود كه امام او را با دوازده هزار نفر به سمت لشكر معاويه فرستاد، اما ديري نپاييد كه به امام خبر دادند وي با دريافت يك ميليون درهم، با هشت هزار نفر به معاويه پيوست؛ عملي كه ضربه سهمگين بر پيكرهي سپاه متزلزل و سست امام زد.«۵»
۴. جلوگيري از بدعت
امام حسن(ع) در مسند خلافت بودند و مردم ايشان را به جانشيني امير مؤمنان(ع) ميدانستند و معاويه هم در اعتراض به حكومت قصد جنگ با ايشان را داشت. لذا اگر ايشان در اين جايگاه، در مقابله با او شكست ميخورد و كشته ميشد، بدعت بزرگ خليفه كشي در اسلام ايجاد ميشد؛ امري كه امام حسين(ع) نيز از آن احتراز كرد و حاضر نشد در كنار خانهي كعبه بجنگند و كشته شوند.
۵. بقا و استمرار دين و افشاي چهرهي معاويه
حفظ دين خدا و استمرار آن هدف اصلي مام حسن(ع) از صلح با معاويه بود. معاويه با جعل احاديث بر ضد مقام اميرمؤمنان(ع) و شيعيان ايشان، بيخبري مردم از اوضاع خاندان وحي و نبوت و از بين بردن شيعيان، قصد از بين بردن حقيقت واقعي اسلام را داشت كه امام با صلح خود چهره واقعي او را افشا كرد. به تعبير شهيد مطهري، «پذيرش صلح از سوي معاويه آن هم با شرايطي كه طرف امام تعيين شده بود، نشان داد كه سياست مداري است كه غير از سياست هيچ چيز در وجودش نيست؛ زيرا همين قدر كه مسند خلافت و قدرت را تصاحب كرد تمام مواد قرارداد را زير پا گذاشت و به هيچكدام از اين ها عمل نكرد.»«۶»
۶. حفظ جان شيعيان
جنگ بين امام و معاويه موجب كشته شدن شيعياني ميشد كه در آن زمان ظرفيتي براي جامعهي شيعي بودند و صلح موجب شد كه هركدام از آن ها به مثابهي تيري برنده بر حكومت معاويه باشند و ماهيت ننگين آنان را بر ملا كند. امام در تمجيد از اين اقليت، آن هنگام كه توان تحليل صلح را نداشتند فرمودند:«شما شيعيان و خيرخواهان ما هستيد. در همراهي ما پايمرديد، به انتقادهاي شما آگاهم! معاويه از من جنگ جو تر نيست، او ازمن پر صلابت تر نخواهد بود. به خدا قسم من صلح را براي جلوگيري از كشته شدن شما پذيرفتم.»«۷»
پاورقيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. نهج البلاغه، خطبه۷۴.
۲.سيرهي پيشوايان، ص۹۷.
۳. ابن ابيالحديد، شرح نهج البلاغه،ج۱۶،ص۳۸.
۴. بحارالانوار، ج۴۴،ص۲۰.
۵.تاريخ يعغوبي، ج۲، ص۲۰۴.
۶. شهيد مطهري، سيري در سيرهي ائمه ي اطهار(عليهم السلام)، ص۵۷
۷. ابن قتيبه دينوري، ج۱،ص۱۸۶.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع كل نوشته: ماهنامه شبستان انديشه؛ جلد۴۱، كاري از معاونت پژوهشي آموزشي سازمان تبليغات اسلامي