پلوراليسم ديني
از پرسش های مطرح در محافل روشنفکری درباره ی دین این است که با توجه به تعدد ادیان و مذاهب که هرکدام به نوعی ادعای حقانیت دارند- آیا به راستی همگی بر حق اند؟ و اگر بر خق نیستند پس دین حق کدام است و آیا اساساً می توان پذیرفت که تنها یک دین یا مذهب بر حق باشند و بقیه باطل؟ زیرا در این صورت و با فرض ناخالص و باطل بودن بقیه ادیان و مذاهب, پس فرجام و سرنوشت پیروان سایر ادیان و مذاهب- که اکثریت مردم روی زمین را در بر می گیرد- چه می شود؟ ن
نوع افرادی که این گونه تردید ها وشبهات را نسبت به ادیان و مذاهب ابراز می دارند تحت تأثیر فرهنگ غرب و نحله های فکری- مذهبی آن دیار بوده و بر اساس نظریه ی پلورالیسم دینی(تکثر گرایی دینی) که در غرب مطرح است, چنین مسایلی را بیان می کنند؛ زیرا کسانی که اسلام ناب محمدی را به عنوان دین خاتم با جامعیت و کمال مطلقش قبول داشته و از توانایی و پاسخگویی اش به این گونه مسایل آگاه باشند, هرگز چنین تردید ها و پرسش هایی مطرح نخواهند کرد.
چه اين كه از جمله دعاوي كثرت گرايي ديني، آن است كه اديان گوناگون همگي ميتوانند مايهي رستگاري يا كمال نفس پيروان خود شوند؛ يعني دايرهي حقيقت و حقانيت در دين و يا دين حق را گسترده گرفته و در يك دين يا مذهب خاص منحصر و محصور نميدانند.«۱»
برخي از آنان با الهام از نظريهي كثرت گرايي افراطي ديني، به ويژه نظريهي «جان هيكي» مدعي شده كه اصلاً دين خالص و حق محض وجود ندارد، همهي اديان و مذاهب در سراسر دنيا آميزهاي از حق و باطل اند؛ ولي در عين حال، همگي به نوعي تلقي از دين حق داشته و بر صراط مستقيم هدايتاند؛ زيرا صراط مستقيم، متعدد و متكثر است؛ و اگر چنين نباشد و تنها يك دين و يا يك مذهب بر حق باشد هدايت گري خداوند معنا نخواهد داشت اينان تصريح كردهاند نه تشيع، اسلام خالص و حق محض است وو نه تسنّن. نه فقه مالكي، نه فقه جعفري، نه زيديه و نه وهابيه.«۲»
گرچه در اين جا مجال نقد و بررسي دعاوي پلوراليسم ديني نيست، ولي پاسخ برخي دعاوي كه ذكرش گذشت و بيشتر مطرح ميباشد، ارائه خواهد شد.
پيشاپيش اين نكته مهم را يادآور ميشويم كه بررسي پيشينهي پلوراليسم ديني در غرب نشان مي دهد كه اين نظريه (ياتئوري)، در راستاي نفي انحصارگرايي ديني در آيين مسيحيت كليسايي و مبارزه با تنگ نظري موجود در آن آيين مطرح شده و در واقع راه حلي است براي پيروان اديان و مذاهب ديگر آن ها نيز راهي به سوي حق و حقيقت داشته و بر مسیر هدایت و سعادت اند، نه فقط پيروان آيين مسيحيت و يا صرف آيين خاص ديگري.
گرچه پلوراليسم ديني با توجه به دارار بودن دوقسم مثبت و منفي يا افراطي و معقول و منطقي، همه اقسام آن مورد نفي و انكار نيست، ولي پلوراليسم افراطي ديني مورد نظر امثال جان هيك و همفكران داخلي او، نه دليل و برهاني بر اثبات و درستي آن وجود دارد و نه ميشود آن را پذيرفت؛ زيرا از جمله پيامد هاي منفي و غير قابل قبول آن، نفي وحدت ذاتي و جوهري اديان و فرض تفاوت ذاتي و تباين ميان آن هاست، كه خلاف واقع است. گذشته از اين، پذيرش آن به معناي نفي اعتقاد به حقانيت مطلق از دين خود است، كه به هيچ وجه نميتواند مورد پذيرش پيروان اديان و مذاهب باشد؛ زيرا هر كدام از پيروان اديان ميكوشند تا تنها دين خود را حق جلوه دهند؛ در غير اين صورت پيروي از يك دين و ترجيح آن بر ساير اديان توجيه عقلي و منطقي نخواهد داشت و كار خلاف عقل از انسان عاقل سر نميزند. به دليل همين پيامد هاي زيانبار و غير از آن است كه نظريهي مزبور در خاستگاه اصلي اش در غرب از سوب بسياري از متفكران غربي رد شده است.«۳»
اما ما پيروان آيين اسلام ناب محمدي(ص) هيچ نيازي به پذيرش اين تئوري نداريم و دليل هم بر ضرورت از پيروي آن نميبينيم؛ زيرا در اسلام ضمن اثبات حقانيت يگانهي آن وحدت صراط مستقيم، مشكل از سرنوشت پيروان ساير اديان نيز حل شده است.
پينوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱.يكي از مدعيان پر و پا قرص پلوراليسم ديني به معناي مزبور در غرب، «جان هيك» است. ر.ك. فلسفه دين، جان هيك، ترجمه بهرام راد
۲.ر.ك. كيان، شماره۳۶، مقاله«صراط هاي مستقيم» عبدالكريم سروش
۳.ر.ك. عقل و ارداه ديني، مايكل پترسون و چند نفر ديگر، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني
ــــــــــــــــــــــــ منبع كل نوشته: كتاب دين شناسي،مركز تحقيقات اسلامي سپاه/نبي الله ابراهيم زاده آملي
احسنت مشتاق ديدار حضرت عالي در امور مساجد خراسان هستيم
يا علي