«ولايت» در زبان عربي از ماده «ولْي» گرفته شده كه اين ماده، به اعتراف لغت شناسان بزرگ عرب ، يگانه و داراي معني واحدي است. معناي«ولْي» نزديكي و قرب ميباشد.«۱»
در زبان عربي براي معني كلمه «ولي» سه معناي :۱. دوست،۲.دوست دار،۳. ياور، وبراي لفظ «ولايت» افزون بر آن ها«۲» دو معناي: ۱.سلطنت و چيرگي،۲.رهبري و حكومت را ذكر كرده اند.«۳»
در زبان فارسي، براي لفظ«ولي» مهناي متعددي از قبيل دوست، يار، صاحب، حافظ، آن كه از جانب كسي در كاري توليت دارد و براي «ولايت» معناي حكومت كردن بيان شده است.«۴»
هنگامي كه لفظ «ولايت» در مورد فقيه به كار ميرود، مراد از آن همانحكومت و زمام داري جامعه است. برخي در اين معنا، وجود مفهوم «آقايي»،«رياست» و «سلطنت» را ادعا كردهاند كه نشان از چيرگي «ولي» بر «مولّي عليه» دارد.«۵» در حالي كه مقصود از آن، سرپرستي امور «مولّي عليه» و اداره شؤون او است و به مثابه رئيس القوم الخادمهم نوعي خدمت به «مولّي عليه» و نه باري بر گرده او ميباشد.
از سوي ديگر، «ولايت» در مصطلحات فقهي در دو مورد به كار رفته است:
۱. مواردي كه مولّي عليه قادر بر امور خود نيست، مانند ميّت، سفيه، مجنون، صغير.
۲. مواردي كه مولّي عليهقدرت بر اداره امور خود دارد، در عين حال اموري وجود دارد كه سرپرستي و ولايت شخصي ديگر را ميطلبد.
«ولايت فقيه» از موارد اصطلاح دوم ميباشد، زيرا «فقيه» كه بر جامعه ولايت دارد سرپرستي يكايك افراد آن جامعه، حتي ساير فقهي و بلكه شخص خود را بر عهده دارد. اين نه به دليل قصور «جامعه به عنوان جامعه» ميباشد كه برخي بر آن پا ميفشارند، تا ولايت فقيه را با ولايت بر ميت يا طفل صغير مقايسه كنند،«۶» بلكه از آن رو است كه هر جامعه اي براي اداره امور خود نيازمند مديري ميباشد. اميرالمؤمنين حضرت علي(ع) ميفرمايند:
ولا بد لكل قوم من امير برّ أو فاجر
هر قوم و گروهي ناگزير بايد رهبر و رييسي داشته باشد، چه نيكوكار و چه بد كار.«۷»
اين يك نياز اجتماعي است. هر جا جمعي تشكيل ميشود، برخي از وظايف و شؤون جمعي تحقق پيدا ميكند كه سامان يافتن آن رياست و زعامتي را ميطلبد. الته اسلام براي اين مدير، شرايط فراواني ذكر كرده كه چون مهم ترين آن ها فقاهت است، از آن به «ولايت فقيه» ياد ميشود.
بنابراين، فقيه بر جامعه به عنوان مديري كه مجموعه حركت را به سوي آرمانهاي اسلامي سوق ميدهد، ولايت دارد و در واقع، «ولايت» تجلّي همان مديريت ديني است.
پاورقي:
۱. رجوع شود به كتاب مقائيس اللغة،ج۶،ص۱۴۱؛ القاموس المحيط،ص۱۷۳۲؛ المصباح المنير،ج۲،ص۳۶۹؛ الصحاح،ج۶،ص۲۵۲۸؛ تاج العروس، ج۱۰،ص۳۹۸.
۲. برخي از محققان وجود معناي دوستي يا ياري را براي ولايت انكار كرده و آن را تنها به معناي سلطنت يا رهبري دانسته اند. (رجوع شود به كتاب: المنتظري، دراسات في ولاية الفقيه وقفه الدولة الاسلامية، ج۱، ص۵۵.)
۳. رجوع شود به كتاب: القاموس المحيط، ص ۱۷۳۲؛ تاج العروس، ج۱۰، ص ۳۹۸؛ المصباح المنير، ج۲، ص۳۹۶.
۴. رجوع شود به كتاب: محمد معين، فرهنگ فارسي، ج۴، صفحات ۵۰۵۴و ۵۰۵۸.
۵. رجوع شود به كتاب: مهدي حائري يزدي، حكمت و حكومت، صفحات ۷۶ و ۱۷۷.
۶. رجوع شود به كتاب: مهدي حائري يزدي، ص۱۷۷.
۷. صبحي صالح، نهج البلاغه، خطبه۴۰،ص۸۲.
منبع: كتاب ولايت فقيه، مهدي هادوي تهراني