عنوان نظريه ي كارل ماركس فيلسوف، اقتصاددان و جامعه شناس آلماني است در باب چگونگي تحول زندگي اجتماعي تاريخي انسان و قوانين حاكم بر آن و برخي هم ماركسيسم را مجموعه نظرات ماركس و فريدرش و انگلس دوست هفكر او مي داننند، شاگردان روسي ماركس و انگلس، به خصوص: پلخانف و لنين نيز در پر كردن خلأ هاي اين مكتب نقش بزرگي ايفا كردند. كارل ماركس وضع كننده ي نظريه ي كمونيسم ميباشد كه بعد ها شقه هاي مختلف پيدا كرد، مثل لنينيسم، استالينيسم و غيره.
اصول ماركسيسم را به صورت خلاصه ميتوان چنين تعريف كرد:
۱-ماركسيسم ديالكتيك
۲- كمونيسم
۳- فرضيه اجتماعي: به عقيده ماركس سيستم توليد اقتصادي، شالوده اي است كه ساختمان عقايد (ايدئولوژي) و مؤسسات جامعه بر آن بنا شده است.
۴- ماركس معتقد است كه كشمكش طبقاتي تجلّي ديالكتيك مادي يا اقتصادي در تاريخ ميباشد. به زباني ديگر: بدون جنگ طبقاتي اميد شورش جهاني و تحول و بهبودي اوضاع غير ممكن است.
۵- فرضيه تكامل تمدن: در سير تكامل تمدن پي در پي به وجود ميآيد كه در هر كدام يك سيستم خاص توليد و مبادله ي اجناس معمول است و روابط انساني بر اساس اين سيستم قرار گرفته است.
۶- سوسياليسم جديد: ماركس در سوسياليسم قديم: « جان استوارت و توماس هيل گربن» تجديد نظر و آن را اصلاح نمود و آن را سوسياليسم جديد ناميد و اضافه نمود كه كاپيتاليسم خالق طبقه كارگر است، در نظر وي كاپيتاليسم به منزله ي تز – كارگر: آنتي تز و سوسياليسم در حكم سنتز مي باشد.
۷- انقلاب پرولتاريا: به عقيده ماركس انقلاب كارگر يعني بيداري و فشار توده هاي متشكل براي بالا بردن سطح زندگي نه براي تحصيل قدرت سياسي
۸- جامعه بي طبقه: پس از انقلاب پرولتاريا دوره الي به وجود ميآيد به نام ديكتاتوري پرولتاريا كه دوره ي فاصل بين كاپيتاليسم و دوره ي ايدال است و دوره ي ايدال دوره اي است كه جامعه بي طبقه به وجود ميآيد و ديكتاتوري پرولتاريا به خودي خود از ميان ميرود.
۹- سوسياليسم علمي يا فرضيه ارزش مازاد: در تمام اجناسي كه به بازار ميآيد يك ماده مشترك، مجرد . همجنس وجود دارد كه عبارت است «كار كارگر». بهاي اين متاع بر اساس طول مدت كار است و قيمت هر جنس منوط است به شامل كردن بهاي اين متاع در آن جنس، پس اولاً اجناس بايد به مقداري تهيه شود كه بتواند مورد مبادله قرار گيرد، ثانياً قيمت آن بر اساس مقدار كاري تعيين شود كه براي توليد لازم است. ارزش مازاد عبارت است از تفاضل قيمت فروش جنس بر قيمت كار و يا اجرت كارگر.
۱۰- تفسير اقتصادي تاريخ: تاريخ جدال بين طبقات است نه ملت ها و حوادث تاريخي تحت فشار نيروهاي اقتصادي به وقوع پيوسته، كشمكش اقتصادي تحت فشار نيروهاي ايدال تاريخ منتهي به بيداري پرولتاريا ميگردد. كه نتيجه نمو كاپيتاليسم است.(برخلاف عقيده هگل). مكانيسم تاريخ، تقلاي انقلابي بين طبقات است (هگل به عكس اين عقيده معتقد است و آن را تقلاي بين ملل ميداند)
۱۱- دموكراسي و ليبراليسم: ماركس! دموكراسي ليبراليسم و يوتيلتاريانيسم را عقايد طبقه ي متوسط (بورژوا) ميداند و آن را منسوخ ميپندارد. آزادي هاي سياسي عقيده مسكن شغل و امثال آن را ناقص ميداند زيرا مسائل اقتصادي را در بر ندارد و به همين جهت مخالف انقلاب سياسي است.
۱۲- كاپيتاليسم و بورژوا- ماركس بر انداختن سرمايه دار و طبقه ي متوسط را لازم ميداند. سرمايه دار را طفيلي و مفت خوار و بورژوا را آلت اجراي مقاصد سرمايه دار ميداند.
۱۳- تحريف دولت: ماركس دولت را وسيله ي كشمكش طبقاتي ميداند.
۱۴- بحران و كسادي متناوب: معتقد به ظهور بحران كسادي متناوب در معاملات و بازار در جامعه ي كاپيتاليست است كه انقلاب كارگر را در پي دارد.
۱۵- توزيع ثروت: توزيع ثروت بايد طبق شرايط جامعه تعيين شود.
۱۶- كلكتويسم: ماركس مخالف مسلك فرديت (اندويديو آليسم) و حكومت كار گر را پيشنهاد ميكند. در حقيقت طرفدار فلسفه ي كلكتيو ميباشد.
ماركسيستها مهمترين عامل فساد و اغتشاش در جهان سوم شدند كه در نهايت به سود غربيها تمام شد. در هر صورت همين افكار كمونيستي در حدود نيم قرن، اكثريت روشنفكران معترض را در جهان سوم و ايران تحت تأثير جدي قرار داده بود. در اين جا، بايد بگويم كه يكي از اين روشنفكران دكتر علي شريعتي بود.
منابع:
فرهنگ تفسيري ايسم ها/ مهدي حاجي زاده/جامه دران
احزاب وتشكيلات سياسي در ايران